Nirvana

Sunday, July 18, 2010

چرا این قدر ناراحتم من؟

دلیل شماره یک: در حالت عادی خونه‌ی ما واقعا نامرتب هست. از وقتی تلویزیون رو بردیم توی پذیرایی، هالِ خونه تبدیل شده به یه آشغال‌دونی که هر کی هر چی رو که نمی‌دونه باید چی کارش کنه میاد میندازه اونجا. و حالا چند روزی هست که من شروع کردم به مرتب کردن خونه. نه فقط هال، اتاق برادرم، کمدهای آشپزخونه، ... مسئله‌ي ناراحت‌کننده اینه که سرعت کار واقعا پایینه. ما تو خونه جای معینی برای خیلی چیزها نداریم، و این یعنی فرایندِ مرتب‌کردن چیزی بیشتر از گذاشتن هر چیز سرِ جاشه. و اینکه کار کند پیش میره، باعث میشه که خودم کمتر احساس کنم که دارم کار مفیدی انجام میدم و از اون بدتر، خانواده هم متوجه نمیشن و نه تنها اپریشیِت نمیکنن، اگر ازشون بخوام که فلان قسمت رو که وسایلِ خودشونه جابجا کنن، با اکراه به بعد موکول می‌کنن... (می‌خواستم بنویسم با اکراه انجام میدن که خب کلا انجام نمیدن! البته برادرم ایمان از کلِ این غرغرها مستثنی‌ست...)

دلیل شماره دو: خیلی وقته که ضد افسردگی نخوردم. اون موقعی هم که شروع به خوردن کردم تحت مشاوره یا هر چیز دیگه‌ای نبودم و به مادرِ روانپزشکم گفتم که فلان و بهمان و گفت باشه بخور.

دلیل شماره سه: از بعضی آدم‌ها عصبانیم. ولی الان خسته‌م. بقیه‌شو بعد می‌نویسم...





Synapse

mail

Links

Archive

RSS

Blogger